زندگینامه |
|||||
حیات معنویتحولی درونیحاج نعمتالله در شرح احوال خود، در بخش پنجم شاهنامه حقیقت و همچنین در فرقانالاخبار و برخی دیگر از آثارش، حکایت از تجربهای درونی میكند كه عمیقاً او را متحول كرد و معنای تازهای به زندگانی او بخشید. در شرح تجلی معنوی خود، میگوید كه در حدود بیست و نه سالگی، در حالی که در بستر بیماری سختی، خاموش آرمیده بود و اطرافیان او را مرده میپنداشتند، در سیری روحانی، به درک حقایقی ورای واقعیاتِ مادیِ اینجهانی دست یافت و بر اثر این شهودِ باطنی، از رسالت معنوی خود آگاه شد. و چون به خود آمد و به زندگی بازگشت، خویشتن را غرق در بحر تجلی الهی یافت. و پس از این تجربهی روحانی بود كه مناصب دولتی را كنار گذاشت، مسئولیت رسیدگی به زمینهای عمو را به او وانهاد (حتی ادارهی امور زندگی خود را نیز به دست برادر کوچکترش، میرزاحبیبالله سپرد)، از اجتماع كناره گرفت و در قسمتی از خانهی خود، در جیحونآباد كه شامل حیاطی كوچك با چند اتاق محقر به نام چلهخانه بود، همراه با چند درویش خاص و مخلص سكنا گزید و خود را یکسره وقف رسالتش کرد. این زندگانی سادهی درویشانه، خلاصه میشد در چلهنشینیهای روزهی ریاضتی، عبادات خصوصی و به ندرت عمومی؛ و نیز پرداختن به تعلیمات معنوی، انجام كارهای خیریه و البته تحقیق و تألیف. شرح این دگرگونیِ عمیق در شاهنامه حقیقت چنین آمده:
حاج نعمتالله، آگاه از اهمیت این تصمیم و تبعات آن، راضی نبود که زندگی تازه را به همسر خود تحمیل كند. از این رو او را آزاد گذاشت تا به خانهی پدری بازگردد. همسرش با وجود دلبستگی به امتیازات دنیوی و زندگی مرفهی كه از كودكی به آن خو كرده بود، ترجیح داد که در كنار حاج نعمتالله بماند، تعبّدات روزانه در ریاضتخانه را بر خود هموار کند و در سخت و سستِ زندگانی شوهر شریک باشد. در سال ۱۲۸۱ شمسی حاج نعمتالله در حال روزهی ریاضتی، پیاده به زیارت مقبرهی سلطان اسحاق، مؤسس مرام اهل حق رفت، که واقع در ناحیهی کوهستانی و صعبالعبور و ناامن اورامان در كردستان بود. بر حسب آئین اهل حق ، سلطان اسحاق دارای مقام مظهریت است و زیارت مزار او معادل انجام حج. حاج نعمتالله نیز که تا آن روز به میرزا نعمت معروف بود، بعد از زیارت مزار سلطان ، « حاج » لقب گرفت. او سه چله در آنجا اقامت کرد و پس از بازگشت، لباس معمول را كنار گذاشت و جامهی سفید درویشی پوشید و ریش و گیسوان را دیگر کوتاه نکرد - شیوهای که نماد كنارهگیری از دنیا و وقف خود به معنویت بود. شخصیتی با هیمنهبه زودی حلقهای از خواص بر گِردِ او تشکیل شد كه اعضای آن به اصطلاح رایج آن زمان « درویشِ » حاج نعمتالله به شمار میآمدند. در ابتدا، علاوه بر همسر و فرزند، دوازده درویش، به دور از انظار، از راه و رسم زندگانی زاهدانه و تعلیمات او پیروی میکردند. بعد از دو سالی که بر این منوال گذشت، آوازهی باطنداری حاج نعمتالله، علیرغم میل شخصی او، از زادگاهش فراتر رفت و از کردستان به مناطق دیگر، حتی به بیرون از قلمرو ایران رسید. از دور و نزدیک کسان بسیاری برای دیدن او، به نیت استعلای روحانی یا حتی شفای جسمانی، به جیحونآباد سفر میکردند، چنان که پس از چندی « شیخ عطار » یعنی « حکیم شفابخش » لقب یافت. حاج نعمتالله بیاعتنا به شهرت و بیزار از عواقب آن، مرام خود را از دیگران پنهان میكرد، اما حقجویان به مرور او را شناختند و به سویش شتافتند.چندسالی بعد، تعداد درویشهای حاجنعمتالله به دو هزار رسید، که پانصد تن از آنها زن بودند؛ پدیدهای تازه كه تا آن زمان سابقه نداشت. طریقتهای عرفانی اکثراً خاص ِ مردان بود، و کمتر اتفاق میافتاد که زنان بتوانند به « جرگههای اخوت » که مختص « برادران » بود، راه پیدا کنند. در آن ایام، برای عبادت درویشان، تكیهای (خانقاهی) ساده در محوطهی منزل خود ساخته شد كه در آن مجالس عبادت تشكیل میشد و گاهی هم به عنوان محل اقامت موقت زائران مورد استفاده قرار میگرفت. چنین بود که در محضر حاج نعمتالله گروهی گرد آمد كه همراهِ او همواره مشغول عبادت و ریاضت بودند. عامل انسجام این گروه، ایمان به شخصیت باهیمنهی مُرادشان بود. شواهد موجود از آن دوران، بهخصوص توضیحات دقیق فرزندش، استاد الهی، مؤید آن است كه یكی از ویژگیهای شخصیت حاج نعمتالله رعایت حقیقت دین و پایبندی بیامان به اصول و ظرایف اخلاق بود - چه در مورد خود و بستگان، و چه در مورد پیروان. از فضایل اخلاقی كه در تعالیمش همیشه بر آنها تأكید میورزید و مکرر به پیروانش یادآور میشد، صدق و اخلاص و یقین بود. در آثارش به كرات بر لزوم پرورش این فضایل اصرار میورزد و نسبت به كمبود آنها، تساهل كمتری از خود نشان میدهد.
از دیگر ویژگیهای برجستهی شخصیت او، پرداختن بیوقفه به امور خیریه بود كه یكی از اركان تعلیماتش به شمار میآمد. هر بار كه منطقه دچار قحطی میشد، حاج نعمت به اطعام فقرا میپرداخت و به نیازمندان رسیدگی میكرد و به دردشان میرسید. گذشته از این، مانند اكثر عرفای واقعی، به حال موجودات دیگر نیز توجه داشت. نقل میكنند كه در یكی از سالهای قحطی، دستور داد گوسفندی ذبح كنند و لاشهی آن را برای خوراك حیوانات به بیابان بیندازند. حاج نعمتالله، چنان كه خود در وصیتنامهاش پیشبینی كرده بود، در روز نهم اسفند ۱۲۹۸ شمسی مقارن ظهر، در حدود سن چهل و نه سالگی، دنیای مادی را ترك كرد و پیكر او در تكیهی جیحونآباد در كنار مزار یارعلی، كوچكترین فرزندش، به خاك سپرده شد. از میان هفت فرزند حاج نعمتالله، پس از رحلتش، تنها سه فرزند، همراه با همسرش باقی ماندند: سكینه خانم (همسر)، نورعلی بیست و چهار ساله، مَلَك جان سیزده ساله و مریم ده ساله. همسر و فرزندان، پس از رحلت حاج نعمتالله، ارتباط معنویای را كه او با خدا ایجاد كرده بود قطع نكردند. دو فرزند اول او، پس از پدر، منشأ تأثیراتی شگرف بر فضای معنوی پیرامون خود شدند. |
|||||
The Official Site of Hadj Nemat. All Rights Reserved © 2005-2024 |