شواهد |
|
شاهد ۲خاطره ای از سید طهماسب، از سادات سرشناس اهل حق« شنیده بودم شخصی به نام حاج نعمتالله در جیحونآباد ظهور كرده و كشف و كرامات فراوان دارد. برای تفحص به جیحونآباد رفتم. مردم در اتاق بزرگی به انتظار نشسته بودند، آقا تشریف نداشت، فقط دم در یك جا خالی بود نشستم. در كنارم پیرمرد مندرس بسیار كثیفی هم نشسته بود. در دلم گفتم من با این شأنیت بیایم بشوم همسر و همردیف اینها! پس از ده بیست دقیقه حضرت حاجی تشریف آورد؛ معمولشان بود كه قبل از نشستن ابتدا دست جمع را میبوسید. دست مرا بوسید و به من نگاهی كرد و چیزی نفرمود، تا رسید به آن پیرمرد كذایی كه حسینعلی نامش بود. دست و صورت او را با محبت و گرمی فراوان بوسید و فرمود: عزیزم من تو را و مثل تو را دوست دارم، ایمانت را دوست دارم، بگذار عمامه گندهها و كلهگندهها بروند پی كار خودشان... . بعد از اتمام دستبوسی جمع، نشست و رو به من نمود، فرمود: من آقا را نمیشناسم، كی باشند؟ عرض كردم قربان، من همان عمامه گنده هستم! ... بعد مرا مقداری پند داد، فرمود: اینجا مقام حق است و همه در نزد خدا یكساناند. ببین همین ژندهپوش چه عالمی در نزد حق دارد. »۱ |
|
The Official Site of Hadj Nemat. All Rights Reserved © 2005-2024 |